تو از من دور و من دل تنگ
تو آبادی و من ویرون
همیشه قصه این بوده
یکی خندون یکی گریون
همیشه قصه این بوده
توی یک لحظه ، توی یک دیدار
یک زخم از زهرِ یک لبخند
تمامِ عمـــر فقط یک بار
پس از اون ، زخم پروردن
پس از اون ، عادت و تکرار
ولی نصفِ یک روح این ور
یک نیمه اون ورِ دیوار
همیشه قصه این بوده
یا مرگِ قصه یا آدم
ته دریاچه های عشق
می جوشند چشمه های غم ..
سلام
پاییز نوزده
روزهای هفته گذشته را که مرور می کنم می بینم چقــــــدر ندانسته داشتم و دارم.
شنبه
آنقدر تنوع پرچمهای کشورهای مختلف زیاد است که آدم فکر نمیکند آمده در یک مراسم معنوی شرکت کند بلکه انگاری آمده جامجهانی، فوتبال ببیند.
ص233 –به سفارش مادرم
ادامه مطلب
کوچیده اید،مگر صبرتان کجاست؟!
من میرسم تو را بخدا پا به پا کنید...
ای کشتگان عشق برایم دعا کنیـــد
یعنی نمی شود که مرا هم صدا کنیـــدفریاد چشمهای مـــــرا هیچکس ندیــــد
پس یک نگاه، محض رضــــای خدا کنیــدای مردمان رد شده از هفت شهر عشق
رحمی به ساکنین خم کوچه ها کنیـــــــداین دستهای خستــه خـــالی دخیلتــــان
درد مــــــرا به حکـــم اجــــابت روا کنیــــدکوچیده اید زود مـگــر صبرتــان کجاســت
من میرسم ترا به خــــدا پــا به پـــــا ک
درباره این سایت